دل من سوخت وقتی ... آب از سادگی اش پیشنهاد زنگ زدن آهن را پذیرفت
وقتی با همین چشمان کاملا باز دیدم : غرق خاموشی یک خلوت گنگ می میرد
عنصری که زیر بار خرج اکتت شدن خود مانده
یا افسوس . بد نامی کربن باعث تنهایی الماس شده
روزگاری کاتدی بود برای صورت زخمی احساس عناصر ولی اکنون دیگر ...
شرط تشکیل یک پیوند جاذبه نیست غم خنثی شدن است - ساختار نمک است
- درد تنها شدن است -
بار من هرچه بود جفت پیوندی بود ... غم دلتنگی بود .در جهانی که اسیدش باز است
وقتی می خندیدی همه نقطه ذوب بدنم می جوشید ... وقتی سرد شدی ؛ تبخیر شدم
No comments:
Post a Comment