7/03/2007

درد شیمیایی

دل من سوخت وقتی ... آب از سادگی اش پیشنهاد زنگ زدن آهن را پذیرفت

وقتی با همین چشمان کاملا باز دیدم : غرق خاموشی یک خلوت گنگ می میرد

عنصری که زیر بار خرج اکتت شدن خود مانده

یا افسوس . بد نامی کربن باعث تنهایی الماس شده

روزگاری کاتدی بود برای صورت زخمی احساس عناصر ولی اکنون دیگر ...

شرط تشکیل یک پیوند جاذبه نیست غم خنثی شدن است - ساختار نمک است

- درد تنها شدن است -

بار من هرچه بود جفت پیوندی بود ... غم دلتنگی بود .در جهانی که اسیدش باز است

وقتی می خندیدی همه نقطه ذوب بدنم می جوشید ... وقتی سرد شدی ؛ تبخیر شدم

No comments: